از نگاه عدهای، تبلیغات امری است مذموم و ریشۀ اصلی گرفتاریهایی مثل مصرفگرایی و آسیب به محیط زیست و حتی انسانیت. عدهای دیگر اما آن را روی دیگر سکۀ کار و اشتغال و تولید میدانند. آنها معتقدند افراد جامعه نیازها و خواستههای بسیار گوناگونی دارند که کسبوکارها تلاش میکنند با تولید کالاها و خدمات، آنها را برطرف کنند. اکنون با آماده شدن این محصولات، باید مردم را از وجود آنها آگاه کرد و این اصلاً چیز بدی نیست.
تبلیغات؛ از آگاهیبخشی تا مصرفزدگی
ماجرا اما از آنجا شکل دیگری به خود میگیرد که انبوهی از کسبوکارها برای اطلاعرسانی محصولات خود و پیشی گرفتن در رقابت فروش، شروع به تولید محتوا و آگهی تبلیغاتی میکنند و یکباره دور و بر ما پر میشود از تبلیغات. هر لحظه و هر جا نگاه میکنیم، از لباس و اتوبوس و مترو گرفته تا روزنامه و کتاب و سایت، پر میشود از پیامهای تبلیغاتی؛ آن هم پیامهایی که با رنگها و اندازهها و شکلهای متمایز و متفاوت، میخواهند راهی به چشم و ذهن ما باز کنند.
اینگونه، همۀ این چیزهایی که دیده میبیند، راهی به دل و بعداً جیب باز میکند؛ تا آنجا که با فشار سنگین این تبلیغات، بدون این محصولات رنگارنگ، زندگی به نظرمان غیرممکن میرسد. دلمان همۀ اینها را میخواهد و به سبکی از زندگی میرسیم که مصرف و کسب درآمد برای مصرف، تمام زندگیمان را میبلعد.
تبلیغات و کودکان
سواد مالی با آموزههای خود در حوزههایی چون خرج، پسانداز و تصمیمگیری مالی، به ما کمک میکند زمام امور مالی در دست خودمان باشد و این تصمیمها، نه از سر عادت و عرف جامعه، که آگاهانه و مسئولانه گرفته شود.
کودکان و نوجوانان، از جمله گروههای هدف تبلیغات هستند که از سویی، به شدت تحت تأثیر دیدهها و شنیدههای خود هستند و از سوی دیگر، به سبب نداشتن سواد مالی، تأثیرپذیری چشمگیری از تبلیغات دارند. زمان کوتاه و جذابیتهای دیداری و شنیداری آگهیها، از جمله عناصری است که کودکان، به ویژه در سنین کم، شیفتهٔ آن هستند. همین امر باعث میشود بر خلاف بسیاری از بزرگسالان، نه تنها از دیدن دوباره و چندبارهٔ آنها خسته و کلافه نشوند، بلکه با هیجان و رغبت منتظر دیدن این آگهیها باشند.
تأثیر آگهیها بر کودکان به همین اندازه خلاصه نمیشود و در همین سطح باقی نمیماند. کودکان همان طور که با شخصیتهای داستانها همذاتپنداری میکنند، با کودکان حاضر در آگهیهای تلویزیونی نیز احساس اشتراک دارند. نیل پستمن در کتاب «نقش رسانههای تصویری در زوال دوران کودکی» میگوید: «پیامهای تجاری و تبلیغاتی، راه و رسم مصرف و سلیقههای مصرفی را نیز دگرگون ساخته است. پیامهای تلویزیونی از زبان استدلالی بهره نمیگیرد؛ ابزار آن نور است و حرکت و تصویر. اگر عبارتی به تصاویر افزوده شود؛ دارای بیان و ساختاری است بسیار احساسی و تحریکآمیز.» از این رو، روشن است که تبلیغات همین ویژگی را دستمایهٔ اصلی کار خود قرار داده و با القای ضروری بودن برخی کالاها، احساس نیازی کاذب و ساختگی در انسانها به وجود میآورد. برای این منظور هم شیوهها و ترفندهای متعددی به کار میبرد؛ از حضور چهرههای سرشناس تا استفاده از مشوقهایی مثل تخفیف و شرکت در قرعهکشیها.
به گفتهٔ پستمن، «پیامهای بازرگانی تلویزیونی، کالای مصرفی را به گونهای معرفی و عرضه نمیکند که تماشاچی نیازی به تفکر تحلیلی و ارزیابی منطقی پیرامون کالای مصرفی داشته باشد تا به قضاوت و تصمیمی دست یابد که مبتنی بر عقل و صلاح باشد. مصرفکننده و خریدار به اطلاعاتی دربارهٔ ویژگیهای انحصاری کالایی که معرفی میشود، واقف نمیگردد؛ بلکه میبیند هنرپیشهٔ مورد علاقهٔ او، فلان شخصیت شایستهٔ احترام و یا بهمان قهرمان ورزشی صاحب رکورد، مصرفکنندهٔ آن کالا میباشد. از این رو مشتاق مصرف میگردد. ایجاد این اشتیاق در کودک و بزرگسال تفاوتی با هم ندارد.» تبلیغات تلاش میکنند کالاها و خدمات سازمانها را برای مخاطبان خود ضروری جلوهگر کنند و آنها را برای خرید بیشتر و سریعتر ترغیب نمایند. به عبارتی، تبدیل خواستهها به نیاز ضروری افراد، تلاش اصلی تبلیغات است.
تبلیغات و سواد مالی
تبلیغات باید ویژگیهای متمایز محصول را برجسته کنند؛ اما گاهی احساسات مخاطب هدف قرار گرفته میشود تا به نحوی دیگر آنها را برای خرید محصول مجاب کنند.
سواد مالی با آموزههای خود در حوزههایی چون خرج، پسانداز و تصمیمگیری مالی، به ما کمک میکند زمام امور مالی در دست خودمان باشد و این تصمیمها، نه از سر عادت و عرف جامعه، که آگاهانه و مسئولانه گرفته شود. یکی از مهمترین آموزههای سواد مالی در این حوزه، جلب توجه افراد به نیازها و خواستههاست. از آنجا که عمر و دارایی انسان، یعنی سرمایۀ زمانی و مالی او، محدود و تمایلات او نامحدود است، اولویتبندی آنها ضرورت پیدا میکند. از نگاه سواد مالی، انسان دارای دو دسته احتیاجات است: نیاز و خواسته.
هر انسانی برای ادامۀ زندگی، به ضروریات اولیهای نیاز دارد که بدون آنها، زندگیاش به مخاطره میافتد یا با موقعیت دشواری روبهرو میشود. به این ضروریات اولیه، «نیاز» گفته میشود. «خواسته» اما برای ادامۀ زندگی ضروری نیست و نبودنش فرد را با سختی مواجه نمیکند. تأمین خواستهها، کیفیت زندگی و احساس رضایت را در فرد افزایش میدهد و حس بهتری به او میدهد.
نیاز و مصادیق تأمین هر یک از نیازهای اساسی، از جمله داشتن سرپناهی درخور، پوشاک، درمان و تغذیۀ مناسب، خواسته است. برای مثال، پوشاک نیاز است و مدل خاصی از برندی معروف، خواسته. سن، جنسیت، تمایلات، شغل، تحصیلات، محیط و وضعیت زندگی هر انسان، نیازها و خواستههای او را مشخص میکند. از این رو، نیازها و خواستهها در افراد متفاوت است. برای نمونه، کفش ورزشی حرفهای برای ورزشکار نیاز است؛ اما برای افراد عادی، خواسته. درک و آگاهی درست از نیازها و خواستهها، به تصمیمات مالی فرد جهت میدهد. اینگونه، تأمین نیازها فارغ از جذابیتهای بیرونی و تبلیغاتی در اولویت قرار میگیرد و سرمایۀ زمانی و مالی، صرف خواستهها میشود.
علاوه بر این آگاهی، مشاهدۀ رفتارهای درست مالی پدر و مادر در خرید، همراه با تحقیق و مقایسه، پرهیز از خریدهای هیجانی و آگاهی از شیوههای ایجاد جذابیت در آگهیهای تبلیغاتی، تأثیر بسزایی در شکلگیری عادتهای درست مالی در کودکان و نوجوانان دارد.
بررسی چند آگهی تلویزیونی
در ادامه چند نمونه آگهی تلویزیونی آمده است که با مشاهدۀ آنها میشود باب گفتوگو با کودکان را دربارۀ تبلیغات گشود؛ امری که اگر همراه با بازی و نقشآفرینی کودکان باشد، تأثیر بیشتری خواهد داشت. خوب است کودکان بدانند، تبلیغات باید ویژگیهای متمایز محصول را به مخاطب، معرفی کند. برای نمونه، پنیر لاکتیکی با دارا بودن باکتریهای لاکتیکی، دارای املاح معدنی با ارزش است که پیشنهاد خوبی برای ورزشکاران است. گاهی اوقات اما، سازندگان آگهیهای تبلیغاتی از روشهایی مانند حضور چهرههای سرشناس، استفاده از جذابیتهای تصویری برای القای حس طراوت و تازگی، بیان طنز و شوخی، اغراق در ویژگیها و اثرگذاری سعی میکنند آن محصول را به نیاز مخاطب تبدیل کنند. تحلیل و موشکافی آگهیها و آگاهسازی کودکان از وعدههای غیرواقعی و استفاده از جذابیتهای دیداری تبلیغات از اهمیت فراوانی برخوردار است.
پپسی نصیب مسی میشود یا محمدصلاح؟
همانطور که گفته شد، تبلیغات باید ویژگیهای متمایز محصول را برجسته کنند؛ اما گاهی احساسات مخاطب هدف قرار گرفته میشود تا به نحوی دیگر آنها را برای خرید محصول مجاب کنند. در این ویدئو، مسی و محمدصلاح که خود مهمترین و مشهورترین چهرههای ورزشی جهان هستند سر یک هدف به رقابت میپردازند و آن هدف مهم چیزی نیست جز پپسی؛ و اینگونه جایگاه و اهمیت پپسی در ذهن و جان کودکان و مخاطبان نفوذ میکند. اما سواد مالی به کودکان میآموزد در خرید مقایسهای، ویژگیهای محصولات را به خوبی با هم مقایسه کنند و تلاش کنند تحت تأثیر موارد دیگر قرار نگیرند.
اسپایدرمن
در این ویدئو، نوجوان با خوردن نوشابهای از برند میراندا تبدیل به اسپایدرمن میشود و دزد گردنبند را گیر میاندازد. در صورتی که میدانیم خوردن نوشابه هیچکسی را قوی که نمیکند هیچ، ضعیف و بیمار هم میسازد. پس باید مراقب بود دوست داشتن اسپایدرمن باعث خرید نوشابه میراندا نشود؛ چرا که این دو هیچ ارتباطی با هم ندارند و در حقیقت میراندا از علاقۀ بچهها به اسپایدرمن، سوءاستفاده کرده است.
هشتگهای مرتبط
مطالب پیشنهادی
-
نظام سرمایهداری بزرگترین مانع آموزش سواد مالی در آمریکا
پروفسور کوین ریچاردز، استاد فلسفۀ هنر دانشگاه پنسیلوانیا، در مصاحبۀ اختصاصی با آکادمی هوش مالی
-
سواد مالی و جامعهشناسی مصرف
گفتگو با دکتر محسن مسعودیان، جامعهشناس و استاد دانشگاه در برنامه چهلستون؛ رادیو گفتگو
-
الگوهای نادرست خرید و راهکارهای پرهیز از آن
گفتگوی دکتر کمیل رودی و فرهاد جم در برنامه خانه تو؛ شبکه چهارم سیما؛ قسمت چهارم
نظر خود را بنویسید