از من کلاه بخرید

کتاب داستانی که به بچه‌ها «اهمیت نیاز» برای فروش یک کالا را آموزش می‌دهد

عصر یک روز آفتابی قشنگ، توی یک بازارچه شلوغ، کارل و فرانک تصمیم می‌گیرند کلاه بفروشند. کلاه‌های گرم و لبه‌دار که جز یک نفر، کسی طالبشان نیست. کارل و فرانک چیزی از تبلیغات نمی‌دانند، از مد روز و ریزه‌کاری‌های خرید و فروش بی‌خبرند و محصولشان اصلاً چیز باحال و شگفت‌انگیزی نیست. خب عاقبت این کسب ­و کار، ناگفته پیداست. جنس‌های روی دست مانده و فروشنده‌های کلافه و نگاه پرحسرت به فروش بقیه غرفه‌های بازارچه.

اما از آنجایی که در، همیشه روی یک پاشنه نمی‌چرخد، ابر و باد و مه خورشید و فلک دست به دست هم می‌دهند تا پایان داستان با آن چیزی که ما فکر می‌کنیم، فرق داشته باشد. فروش، مهم‌ترین راه رسیدن به پول و درآمد است. فرقی نمی‌کند فروشنده محصولِ خودش را به بازار آورده باشد یا محصول را از تولیدکننده‌ای خریده باشد. هرچه باشد، فروشنده باید بتواند محصولش را به مشتری‌های احتمالی بفروشد و این امر، تنها زمانی اتفاق می‌افتد که او بداند مشتری‌ها چه «نیازهایی» دارند.

کتابی که می‌خواهد به بچه‌ها بگوید در راه‌اندازی کسب و کار، حواستان باشد مردم به چه چیزی نیاز دارند و شما چه چیزی برای فروش مهیا کرده‌اید. علاوه بر این، کتاب «از من کلاه بخرید»، نکات آموزشی خوبی درباره تبلیغات به بچه‌ها می‌آموزد. تبلیغات باید بتواند توجه خریداران را به خودش جلب کند و در آن‌ها احساس نیاز به وجود آورد.

هشتگ‌های مرتبط


نظر خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی