از لباس مجلسی تا دستمال آشپزخانه!
حرکت ما برای یک موقعیت اقتصادی برآمده از میزان شادی ما از تصویر آن در ذهنمان است.
یک خانم به پاساژ میرود، قدم میزند و لباسها را برانداز میکند، میچرخد، جستجو و در نهایت بعد از ساعتها انتخاب میکند؛ احتمالاً بر سر قیمت آن چانهزنی میکند و آن را میخرد و سپس در یک مهمانی میپوشد و در دومین مهمانی به شرط اینکه مهمانها با مهمانی قبلی متفاوت باشند نیز میپوشد و در سومین مهمانی هم به شرط اینکه مهمانها در دو مهمانی قبلی متفاوت باشند هم نیز و این پوشش با قاعده قبلی ادامه مییابد تا جایی که لباس ارزش خود را برای آن خانم از دست میدهد و بسیار کمتر از قیمت خرید یا رایگان به شخص دیگری واگذار میشود یا در کنار سایر لباسها در کمد لباس خاک میخورد گویی عکسی است که در آلبوم همواره باید باشد یا بخشهایی از آن کاربردهای دیگری پیدا میکند؛ مثلا سرقیچی میشود یا دستمال آشپزخانه!
تصویر ... غم ... شادی ....
آنچه در هنگام قدم زدن در پاساژ روی میدهد، چیست؟ وقتی به لباسها نگاه میکند چه چیزی را میبیند؟ چگونه انتخاب میکند؟ چرا چانه میزند و سپس میخرد؟ چرا در مهمانیهای متفاوت میپوشد و چگونه ارزش آن پایین میآید؟ و در ازای چه چیز در نهایت از دست میرود؟
خانمی که در پاساژ قدم می زند، هر بار که لباسی را میبیند، خود را در آن و در یک مهمانی تصوّر میکند؛ این تصویر میزانی از شادی در او ایجاد میکند و غمی در او بر میانگیزاند. شادی دارایی و غم ناداری! تصویر ... غم ... شادی .... .
رفتار از همین تصویر، و غم و شادی برآمده از آن، شکل می گیرد. اگر شادیِ دارایی لباس به اندازهای برسد و غم ناداری آن نیز، خرید روی میدهد؛ به بیان بهتر، اندازه فاصله غم ناداری و شادیِ دارایی به حدی برسد، خرید روی میدهد. اما آن اندازه و آن حد چیست؟
غم و شادی در تعامل با همسر
اگر شادی دیدار خود در آن لباس و در مهمانی، بیش از شادی پولی باشد که در جیباش است و غم ناداری آن، بیشتر از غم ناداری آن پول، اقدام به خرید میکند.
شادی پول همراه آن زن، از کجا آمده است؟ میتواند آن را از شوهرش گرفته باشد. در این شکل، دستِکم تعهد او به رابطه با یک مرد، حقوق و تکلیفی برای او ایجاد کرده است؛ شادی حقوق، بیشتر از غم تکالیف بوده و وارد این تعهد شده است و اینک از حق خود در برخورداری از میزانی از پول بهرهمند است؛
مرد نیز که به تکلیف پول را پرداخت مینماید، غم انجام این تکلیف بسیار کمتر از غم عدم انجام آن است. بنابراین، مابهالتفاوت این دو غم را شادی شناسایی میکند و پول را پرداخت!
به هر روی شادی شوهر یا کاهش غم او در پول داخل جیب آن زن پنهان است. یا دستِبالا ویژگیهای او در تسخیر قلب یک مرد چنان شادی مرد را برانگیخته است که شادی ارتباط با زن، بیشتر از شادی پولی است که در جیب مرد است! این چنین، بازهم شادی شخص دیگری در پول داخل جیب آن زن پنهان است.
غم و شادی در قرض گرفتن
میتواند آن را قرض گرفته باشد. در این شکل، تصویری که یک فرد به عنوان قرضدهنده از خود دارد، شادی برانگیخته است که منجر به اعطای قرض شده است و این شادی بسیار بیشتر از شادی پول در جیب اوست. و غم تعهد زن در بازپرداخت بسیار کمتر از شادی داشتن پول است. از این رو، او قرض میدهد و این قرض میگیرد و هر دو شادتر میشوند یا غم کمتری را به نسبت قبل متحمل میشوند.
غم و شادی در معامله با فروشنده
به زن بازگردیم که پولی با میزانی از شادی -که برآمده از افزایش شادی دیگران یا کاهش غم آنهاست- در جیب خود و روبروی مغازهدار ایستاده است. داوری او درباره اینکه چه میزان شادی در آن لباس و در آن مهمانی در مقایسه با میزان شادی فعلی پول همراه، نصیب او میشود، میزانی از پول را هدفگذرای میکند و به فروشنده پیشنهاد میدهد.
فروشنده نیز میزان شادی برآمده از پول دریافتی و غم ناداری آن را در مقایسه با میزان شادی باقی ماندن لباس در ویترین و غم آن، به داوری می نشیند و اگر به افزایش شادی و کاهش غم در فروش رای دهد؛ آن را به زن می فروشد. زن نیز تا آنجا قیمت را بالا میبرد که شادی بودن در آن لباس بیش از شادی پول در جیب باشد یا غم ناداری آن بیشتر. لباس را میخرد و هر دو شاد میشوند.
سرانجامِ آن غم و شادی
زن لباس را در مهمانی اول میپوشد؛ شاد است؛ شادی در این مجلس خرج میشود و از شادی لباس میکاهد. دیگر این لباس در مجلسی با مهمانهای مشابه، او را شاد نمیکند. به مهمانی دیگر میرود شاد میشود و از شادی لباس کاسته. تا آنجا که داشتن پولی بسیار کمتر پولی که آن روز در جیبش بود، او را شادتر از لباسی میسازد که اکنون دارد. پس او را به عنوان کالای دست دوم میفروشد.
شادی این لباس برای شخصی که این کالای دستدوم را میخرد، بیشتر از شادی پولی است که برای آن میپردازد و شادی زن از دریافت پولی بسیار کمتر از قبل، بیشتر از لباسی است که دارد و هر دو شاد میشوند.
یا آن زن لباس را سرقیچی میکند و او را شادتر میسازد یا حتی تبدیل آن به دستمال آشپزخانه!
حرکت برای یک موقعیت اقتصادی در همین قاب تصویر
ما در عالم میچرخیم و موقعیتهای گوناگون اقتصادی را میبینیم و خود را در آن تصور میکنیم؛ حرکت ما برای یک موقعیت اقتصادی برآمده از آن است که تصویر آن موقیعت اقتصادی در ما چقدر شادی میآفریند و چقدر نبودن ما در آن موقعیت ما را غمگین میسازد؛ هزینه دستیابی به این موقعیت اقتصادی برآمده از میزان شادیآفرینی در دیگران است.
در حقیقت، دستیابی به یک موقعیت اقتصادی نه از مسیر تلاش برای آن موقعیت که از مسیر ایجاد موقعیتهای اقتصادی شادیآفرین برای دیگران میگذرد. میزان شادی دریافتی از دیگران انرژی تحقق موقعیتِ اقتصادیِ تصویر شده است. این موقعیت اقتصادی در طول زمان میزان شادیآفرینی خود را از دست میدهد؛ اما شادی دیگران در مسیر تحقق آن، پاینده میماند. برای مثال اگر موقعیت اقتصادی را یک لباس بدانیم خانمی را تصور کنید که به پاساژ میرود ... .
هشتگهای مرتبط
مطالب پیشنهادی
-
پنج باور غلط درباره بودجهبندی که نباید باورشان کنید
این باورها، بودجهبندی را ابزاری خشک و سختگیرانه میدانند
-
تندرستی و پولدرستی
توان اقتصادیمان را به باشگاه بفرستیم؛ اهمیت آموزش سواد مالی
-
-
کفش، نیاز است و آلاستار، خواسته
دو کلمهای که اشتباه گرفتنشان، دردسرهای زیادی به بار میآورد!
-
چرا خانمها مهمترند؟
80 درصد زنانی که در پیری در فقر زندگی میکنند در دوره جوانی و میانسالی فقیر نبودهاند.
نظر خود را بنویسید