معرفی کتاب «رهایی از کارمندی»
رهایی از کارمندی، رهایی از مشکلات نیست!
کارمندی، به خودی خود، هیچ عیب و ایرادی ندارد. مشکل از جایی شروع میشود که گمان میکنیم کارمندی یعنی سی سال روزمرگی و انجام کارهای تکراری و ماشینوار و بیسر و ته تا در ازای آن، حقوق منظم و مطمئنی داشته باشیم. پس در برابر به دست آوردن این امنیت مالی، حاضریم چوب حراج به آزادیمان بزنیم. با این نگاه، دو گزینه بیشتر پیش رویمان نیست: کارمندی یا کارفرمایی.
اما کارمندی، معادل بیگاری و اسارت نیست. در هر جامعهای، متخصصان، مهارت و تخصص خود را در اختیار سازمانها میگذارند و از اینکه توان آنها در جای درستی به کار گرفته شده و نتیجهبخش بوده، لذت میبرند. کارفرماها به کارمندانی سرزنده و با عملکرد چشمگیر نیاز دارند تا حاصل این همکاری، موفقیت فرد و سازمان را عاید آنها کند. در نگاه محدودی که دوگانهٔ «کارمند اسیر» یا «کارفرمای آزاد» را مدنظر دارد، آدمها میخواهند از کارمندی فرار کنند و وارد دنیای آزاد کارآفرینی شوند؛ دنیایی که به زعم آنها سرشار از راحتی و ثروت و بیقیدی از جواب پس دادن به این و آن است.
کارمندی، معادل بیگاری و اسارت نیست. در هر جامعهای، متخصصان، مهارت و تخصص خود را در اختیار سازمانها میگذارند و از اینکه توان آنها در جای درستی به کار گرفته شده و نتیجهبخش بوده، لذت میبرند.
داستان واقعی کارفرمایی اما از غلبه بر ترسها شروع میشود و با عبور از دشواریها و سر پا شدن پس از شکستها و درس گرفتن همیشگی از اشتباهها ادامه مییابد؛ مسیری بیپایان که گاهی نتیجهبخش است. کتابهای کارفرمایی و کارآفرینی فقط بر همین نتیجهٔ نهایی، یعنی ثروت فردی و اثر مثبت اجتماعی متمرکزند. این کتابها، کارفرما را در لباس نابغهای به تصویر میکشند که چارهٔ هر مسألهای را در آستینش دارد و به سادگی همه چیز را حل میکند. اما بد نیست نگاهی به پژوهشها بیندازیم: 90 درصد کسبوکارهای جدید در پنج سال اول شکست میخورند. از آن 10 درصد موفق هم 90 درصدشان در پنج سال بعدی به بنبست میرسند! یعنی نزدیک به 99 درصد کسبوکارها در ده سال اول فعالیت با شکست مواجه میشوند. همهٔ کتابها و برنامههای آموزشی کارآفرینی، بر آن 1 درصد تمرکز کردهاند و هیچ حرفی از آن 99 درصد نادیده نمیزنند.
با همهٔ این اوصاف، اگر کارمندی، چه در معنای خوب و چه در معنای بد آن، برایتان جذاب نیست و میخواهید با وجود همهٔ مشکلات، کسبوکار خودتان را راه بیندازید، رابرت کیوساکی در کتاب «رهایی از کارمندی» حرفهای زیادی برای شما دارد. او با ارائهٔ تصویری کوچک اما واقعی از دنیای کارفرمایی، از اشتباهها و شکستها و تلخکامیهایش میگوید و هر چه از آنها یاد گرفته، در اختیار شما میگذارد. کیوساکی، کارآفرینی موفق و نویسندهای برجسته در آموزش فعالیت اقتصادی است. کتابهای او به دلیل رویکرد کاربردی و زبان ساده و روان، در مدت کوتاهی به 51 زبان ترجمه شده و در 109 کشور جهان در دسترس است. در سال 2005 او یکی از 25 نویسندهٔ برتر دنیا انتخاب شد. این کتاب را علی رجبی ابهری ترجمه و انتشارات «ستوس» منتشر کرده است. نگاهی کوتاه به محتوای کتاب، انگیزهٔ خوبی برای مطالعهٔ کامل و بهکارگیری آموزههای آن است.
از کارمندی تا کارفرمایی
تصویری که به اشتباه از کارفرمایی در جامعه جا افتاده، این است که بعضیها کارفرما به دنیا آمدهاند. مگر دیگران ذاتاً کارمند به دنیا میآیند؟ گفتن اینکه «من ذاتاً کارفرما نیستم»، همان قدر نادرست است که بگوییم «من ذاتاً کارمند آفریده شدهام». ضمن اینکه کارمندی با پا گرفتن شرکتها و سازمانها باب شد و در عصر کشاورزی و قبل از آن، چیزی به نام کارمندی وجود نداشته و همه کارفرما بودهاند. به همین دلیل هم نامهای خانوادگی معمولاً طبق شغل افراد انتخاب میشد.
ما برای کارمند یا کارفرما شدن آموزش میبینیم و یاد میگیریم کارمند باشیم یا کارفرما. بعد از انقلاب صنعتی، تقاضا برای کارمند زیاد شد و نظام آموزشی به سمت تربیت کارمند رفت؛ یعنی کسانی که همه چیز میدانند و کارها را دقیق و درست انجام میدهند و اشتباه نمیکنند؛ کارفرمایی را هم میشود یاد گرفت. فرایند یادگیری کارفرمایی مثل تنیدن پیله است. کرم ابریشم به دور خودش پیله میتند و با تغییرات بنیادی، به پروانه تبدیل میشود. حرکت از کارمندی به کارفرمایی، فراتر از تغییر شغل است و باید آن را دگردیسی کامل دانست. مثل کرم ابریشمی که هفتهها سختی پیلهٔ تنگ و تاریک را به جان میخرد تا توانایی پرواز را به دست بیاورد و زیبایی آن را عیان کند، هر کارمندی باید به فکر پرورش ویژگیها و تواناییهای لازم باشد. بعد از آن است که با سربلندی، از پیلهٔ امنش بیرون میآید و طعم شیرین پرواز و آزادی را همراه با دشواریها و تلخیهای آن میچشد.
مهمترین تغییرات بنیادی برای رهایی از کارمندی و ورود به دنیای کارفرمایی از این قرار است:
1. توانایی ترجیح آزادی مالی به امنیت مالی
امنیت و آزادی در نقطهٔ مقابل هم قرار دارند. امنیت مالی برای کارمندان خیلی مهم است. پرداختهای منظم و گاه پاداشهای سخاوتمندانه، یکی از اصول ادامهٔ زندگی کارمندی است. با شروع کارفرمایی، دیگر از درآمد ثابت خبری نیست و هزینههای تازهای هم اضافه میشود؛ از هزینهٔ اجاره یا خرید دفتر بگیر تا مواد اولیه و حقوق و بیمه و مالیات و قبضها و صدها هزینهٔ نوشته و نانوشته. او باید یاد بگیرد بدون پول، هوشمندانه خرج کند! برای همین هم هست که مهمترین ترس ورود به کارفرمایی، همین ترس از نداشتن پول است.
سه ترس اصلی دیگر هم خودشان را در «امنیت» پنهان کردهاند: ترس از اشتباه، ترس از شکست، ترسی که نقاب کمالگرایی دارد. کمالگرایی یعنی همه چیز مهیا باشد و هیچ سدی قد علم نکند. ترس پنهان در آن، یعنی شاید همه چیز آماده نباشد یا مشکلات آسیبزنندهای از راه برسد. در حالی که کارفرمایی آستین بالا زدن و فراهم کردن همه چیز و رفع یک به یک موانع است. کارفرمایی یعنی بیرون پریدن از هواپیما بدون چتر نجات و ساختن آن میان آسمان و زمین.
کارمندان در پی امنیت و کارفرماها به دنبال آزادی هستند؛ اما باید دانست امنیت، ترس را از بین نمیبرد، بلکه آن را پنهان میکند. ترس همواره وجود خواهد داشت و به دنبال آن، نیاز به ضمانتهای بیشتر هم پدید میآید. در واقع، همه و حتی کارفرماها از اقدام میترسند؛ اما به جای امنیت، شجاعت را انتخاب میکنند که نیروی حرکت به سمت آزادی است. آنها به جای نگرانی همیشگی و تلاش برای امنیت بیشتر، با ترس خود مواجه میشوند و با غلبه بر آن، در جهت منافعشان پیش میروند.
2. توانایی تمرکز بر فرصتها به جای منابع
کارفرما بدون توجه به منابع تحت اختیار، به دنبال فرصتهاست تا منافع درون آنها را به دست آورد؛ در حالی که کارمند فقط به منابع و چیزهایی که در اختیار دارد، نگاه میکند. کارمندان به دلیل تمرکز بر منابع، بهانههای خوبی برای وارد نشدن به فرایند کارفرمایی دارند: پول ندارم؛ وقت ندارم؛ به قدر کافی باهوش نیستم؛ تیمی ندارم که با آنها کار کنم. این جملهها نشانهٔ کارمندی و تمرکز بر منابع است. جهتگیری اصلی کارفرما، درک فرصت برای اقدام است و جهتگیری اصلی کارمند، میزان منابع برای اقدام. کارمند با خود و سازمان میگوید: «من به دلیل میزان منابع (مثل پول، زمان، تیم، ارتباطات، مهارت) از پس این کار برنمیآیم». کارفرما از خودش میپرسد: «چطور میتوانم از پسش بربیایم؟» از این رو، کارمند صبر میکند تا همه چیز مهیا شود و این دقیقاً همان چیزی است که او را کارمند نگه میدارد.
3. توانایی ادارهٔ شبکههای غیررسمی به جای شبکههای سلسلهمراتبی
در نظر کارمندان، کارفرماها مدیران ضعیفی هستند که نمیتوانند دیگران را مدیریت کنند. از نگاه کارمندان، یگانه روش درست برای پیش بردن کارها، به خدمت گرفتن افراد تحت کنترل و وجود زنجیرهای از امر و نهیهای اداری است؛ اما کارفرماها از اساس روش دیگری دارند. آنها با کسانی کار میکنند که نمیشود به آنها دستور داد یا اخراجشان کرد. کارفرماها شبکهای از همکاران میسازند که با هم در راستای منافع همسو تلاش میکنند و برای این کار، هدایت افراد مهارت کلیدی است، نه کنترلگری. به همین دلیل است که کارفرماها شرکت را در مسیر افقی و همکاری با دیگران توسعه میدهند و کارمندان، آن را در مسیر عمودی و افزایش سلسله مراتب سازمانی پیش میبرند.
4. تبدیل شدن از دانای کل به یادگیرندهٔ پویا
کارمند همه چیز را میداند و در اصل هم برای این استخدام شده که همه چیز را در حوزهٔ شغلیاش بداند. اگر کارمندی پاسخهای درست به سؤالها و مسائل شغلی را نداند، اخراج میشود یا پیشرفتی نمیکند. در مقابل، کارفرما با ندانستهها و سؤالها روبهروست و باید بداند برای پاسخ درست به چه کسی مراجعه کند. کارفرما باید مثل دانشجوهای فعال باشد. بر خلاف کارمند که نمیتواند و نباید اشتباه کند، کارفرما اشتباه میکند و از اشتباههایش هم درس میگیرد. ترس از اشتباه جلوی کارفرما شدن را میگیرد؛ اما کارفرما میداند اشتباه بخشی از فرایند موفقیت و یادگیری است.
فرایند عزیمت از دنیای پرهیز از اشتباهها (کارمندی) به دنیای رفتن در دل اشتباه ها (کارفرمایی) یکی دیگر از آن دگردیسیهاست. کارمندها برای اشتباه نکردن استخدام میشوند و کارفرماها مدام با تنظیم هدفها و برنامهریزی جدید، احتمال اشتباه و شکست را بیشتر میکنند و در صورت اشتباه و شکست، از آن درس میگیرند. کارفرماها علم خطا کردن و آموختن از اشتباه را دارند. آنها وانمود نمیکنند خطایی نکردهاند و اشتباهشان را به گردن دیگران نمیاندازند. البته نه اینکه هدف آنها اشتباه کردن باشد یا کارفرما بودن به معنای عملکرد غیرمسئولانه است. نکته اینجاست که کارفرما از ترس امکان اتفاقات ناخوشایند، از نزدیک شدن به آن ابا نمیکند؛ اما راهی برای کمتر کردن پیامدهای ناگوار آن پیدا میکند.
5. توانایی مدیریتی در کنار توانمندی تخصصی
با گذشت زمان و تسلط بیشتر، این حس سراغ کارمندها میآید که دیگر زمان راه انداختن کسبوکار شخصی خودشان است؛ اما میان کارمندی و کارفرمایی، یک مرحله فاصله است و آن، خویشفرمایی است.
خویشفرماها، باهوشترین و مستعدترین یا تحصیلکردهترین افراد در حوزهٔ کسبوکار خود هستند، مانند پزشکان و وکیلها و حسابدارها. آنها مالک شغلاند، نه کسبوکار. اگر یک سال کارتان را رها کنید و وقتی برمیگردید، آن را مستحکمتر و بزرگتر بیابید، آن وقت است که مالک کسبوکار هستید. خویشفرما و کارفرما (مالک کسبوکار) هر دو برای خودشان کار میکنند؛ اما دیدگاه متفاوتی درباره پولسازی دارند. در «چهارراه پولسازی» تفاوت هر کدام مشخص میشود:
- کارمند میگوید: «شغلی مطمئن با مزایای عالی میخواهم.»
- خویشفرما میگوید: «اگر میخواهی درست انجام شود، خودت انجامش بده.»
- مالک کسبوکار میگوید: «افراد مناسب و ساختار و فرایندهای خوبی میخواهم تا محصول خوبی عرضه کنم»
- سرمایهگذار میگوید: «دنبال جایی میگردم که با پول من بهتر کار کنند.»
واژهٔ بعدی، کارآفرین است. باید بدانیم هر کارآفرینی، کارفرماست؛ اما هر کارفرمایی کارآفرین نیست. کارآفرین، همان کارفرمایی است که در پاسخ به نیاز مشتری، نوآوری و خلاقیت به خرج میدهد تا آنجا که قواعد بازی را در آن کسبوکار عوض کند؛ مثل ارزشآفرینی بیل گیتس در حرکت از فرامین تایپی در محیط داس به فرامین گرافیکی در محیط ویندوز یا ارزشآفرینی استیو جابز در حرکت از گوشیهای دکمهای و غیرهوشمند به گوشیهای لمسی و هوشمند. پس وقتی تغییر چندانی در محیط کسبوکار رخ نمیدهد، واژهٔ «کارفرمایی» مناسبتر است.
دو نکته:
- بعضیها از کارمندی وارد سرمایهگذاری میشوند، حق امتیاز کسبوکاری را میخرند، از کارفرماهای دیگر تقلید میکنند، حتی مسئولیت کسبوکار خانوادگی را میپذیرند و تصور میکنند با این کار، کارفرما شدهاند؛ در حالی که مهارتهای لازم برای کارفرمایی را ندارند.
- مسیر درستتر، حرکت از کارمندی به خویشفرمایی و بعد، مالکیت کسبوکار است. بسیاری از کارهای خویشفرمایی قابلیت تبدیل شدن به کارفرمایی را دارند، به شرط اینکه فرد مهارتهای کارفرمایی را به دست آورد.
کارفرما نیازمند مهارتهای عمومیتر، یا به بیان دقیقتر، مهارتهای مدیریتی است. همچنان که رشتهٔ تحصیلی کارمند، تخصص است، مدیریت هم تخصص است اما عمومیتر. تسلط بر محصول، معمولاً در کارمندی و خویشفرمایی به دست میآید؛ اما کارفرما جدا از محصول، باید از امور حقوقی، امور ساختار و فرایند، امور مالی، مهارتهای ارتباطی و شبکهسازی بهرهمند باشد. چیزی که کیوساکی به آن «مثلث ریچ دد» میگوید و بیشتر شکستها نه به محصول، که به این چهار حوزه برمیگردد.
ضمن اینکه این پنج حوزه در احاطهٔ مأموریت و رهبری گروه برای تحقق آن، به موفقیت منجر میشود. داشتن مأموریتی برای حل مشکل یا برطرف کردن نیاز به همراه اشتیاق برای خدمت به بیشترین افراد ممکن، پایههای قویترین کسبوکارها را تشکیل میدهد. این مأموریت لازم نیست دنیا را متحول کند؛ اما اگر با انجام آن به انسانهای بیشتری خدمت شود، آن تجارت برای رشد مستعدتر خواهد بود. هر چه با رهبری و تیمسازی و شبکهسازی، به تعداد افراد بیشتری در راستای مأموریت خود خدمت کنیم، ثروتمندتر خواهیم شد.
6. ارزشمداری به جای ترفیع شغلی
کارفرماها کسبوکار خودشان را راهاندازی میکنند چون ارزشهای اخلاقی بسیار قدرتمندی دارند؛ ارزشهایی که بیشتر از امنیت شغلی و فیش حقوقی ثابت ماهانه برایشان اهمیت دارد. آنها عاشق هدفهایشان هستند و حتی بدون پول هم کار را ادامه میدهند؛ اما ناگفته پیداست که خیلی از کارمندها تا وقتی عاشق شغلشان هستند که فیش حقوقی ماهانه در کار باشد!
پول مهم است. وارد هر جمعی بشوید و بپرسید «چه کسی دوست دارد ثروتمند شود»، بیشتر آنها دستشان را بالا میبرند. خیلیها با هدف ثروتمند شدن روز و شب را میگذرانند؛ اما باید فرایند رسیدن به این هدف را هم انتخاب کنند. برای رسیدن به این هدف راههای زیادی وجود دارد: منتظر دریافت ارث بمانیم، به خاطر پول ازدواج کنیم، خسیس و تنگنظر باشیم، کلاهبرداری کنیم، شانس بیاوریم. اما مسأله اینجاست که پول ما را ثروتمند نمیکند. کافیست به آدمهایی نگاه کنیم که در قرعهکشیها برنده شدهاند و به ثروتهای کلان رسیدهاند؛ اما بعد از مدتی دوباره به همان وضعیت قبلی برگشتهاند. یکی از بهترین راهها برای کسب ثروت، تبدیل شدن به کارفرماست. این ثروت هم فقط وقتی به دست میآید که فرد به کارفرمایی خبره تبدیل شده باشد و خبره شدن، خیلی مهمتر از به دست آوردن پول است. این شخص اگر ثروتش را از دست بدهد، یاد گرفته چطور ثروت بیافریند و حتی در این فرایند خبرهتر از گذشته شده است.
گرچه این کتاب فرایند کارفرما شدن را رنجآور و وقتگیر توصیف کرده، نباید یادمان برود که در پایان این دشواریها، خمرهٔ طلا در انتظارمان است. وقتی کارفرما شویم، هر بار از این خمره، طلا بیرون میریزد. اگر هنوز فکر میکنید باید شغلتان را رها کنید و وارد دنیای کارفرمایی شوید، جزئیات بسیار مهمی را در کتاب خواهید یافت تا موفقتر به این فرایند گذار قدم بگذارید.
هشتگهای مرتبط
مطالب پیشنهادی
-
سواد مالی و کارآفرینی اجتماعی
گفتگو با دکتر شوآن صدرقاضی، پژوهشگر دانشگاه سازمان ملل در برنامه چهلستون؛ رادیو گفتگو
-
سه ویژگی شغل رضایتبخش
گفتگوی دکتر کمیل رودی و فرهاد جم در برنامه خانه تو؛ شبکه چهارم سیما؛ قسمت هشتم
-
درآمد ثابت ندارم، چطور بودجهبندی کنم؟
راهکارهای بودجهبندی برای کسانی که میزان درآمدشان غیرقابل پیشبینی است.
نظر خود را بنویسید