چه اهمیتی دارد « اقتصاد چگونه رشد میکند و فرو میریزد؟» وقتی در پاسخ، ردیفی از اصطلاحات تخصصی و کلمات ناآشنا میشنویم که هر کدام بر دیگری اثر دارد و نتیجۀ آن میشود: رونق و رکود و بحران یا چند اصطلاح دیگر که معلوم نیست دقیقاً به چه چیزی اشاره میکنند. ما شناگران رودخانۀ پرخروش اقتصادیم؛ تنها چیزی که برایمان مهم است، این است که سرمان زیر آب نرود. بعد، دست و پایی بزنیم و بیشتر روی آب بمانیم. در نهایت هم اگر توانستیم، در جریان مثبت یا دستکم، خلاف جریان منفی شنا کنیم.
دقیقاً به همین سه دلیل است که باید از اقتصاد سر در بیاوریم تا درک درستی از رودخانه داشته باشیم و مثل برگ یا تخته چوب، اسیر بازیگردانی آن نشویم. فهم اقتصاد، زیربنای تصمیمهای مالی ماست. از سوی دیگر، همۀ ما کم و بیش با تصمیمهای مالیاقتصادی خود، مسیر و جریان و شدت رودخانۀ اقتصاد را هم تعیین میکنیم. چیزی که در نهایت، فرهنگ اقتصادی و وضعیت جامعۀ ما را تعیین میکند.
مهمترین مانع برای آگاهی از اقتصاد، همان واژههان تخصصی و کلیدی این علم است. پیتر شیف و برادرش، اندرو، در کتاب «دید اقتصادی» این مانع را از سر راه آگاهی ما برداشتهاند. آنها با بیانی ساده و داستانی و طنزآمیز، مفاهیم اصلی اقتصاد را شرح میدهند و بیان میکنند که « اقتصاد چگونه رشد میکند و فرو میریزد».
این کتاب را در اصل، پدرشان، اروین شیف، در سال 1979 نوشته و این دو پسر آن را بازنویسی کردهاند. اروین پیش از این، در سال 1972، کتاب دیگری با عنوان «بزرگترین کلاهبرداری: چگونه دولت شما را سرکیسه میکند» نوشته بود که با استقبال بینظیری روبهرو شد. به ویژه یکی از فصلهای کتاب سر و صدایی راه انداخت که هستۀ اصلی کتاب پیش روست.
اروین شیف، اقتصاددانی بلندآوازه بود که بیشتر، با جنبش مبارزه با مالیات بر درآمد فدرال در آمریکاشناخته شده است. او کتابهای بسیاری در اعتراض به نظام اقتصادی آمریکا نوشت و برایش گران هم تمام شد: به زندان رفت و در 82سالگی در زندان فدرال درگذشت.
پیتر و اندرو راه پدر را ادامه دادند و ضمن فعالیت در حوزۀ سهام و اوراق بهادار و مدیریت مالی شخصی، دو کتاب «اثبات فروپاشی: چگونه از سقوط اقتصاد میتوان سود برد» و «فروپاشی واقعی:چگونه خود و کشورتان را نجات دهید» را نیز تألیف کردند.
کتاب «اقتصاد چگونه رشد میکند و فرو میریزد» با نام «دید اقتصادی: داستانی جذاب برای آموختن اقتصاد» با ترجمۀ سهند حمزهئی، در انتشارات آریانا قلم چاپ شده و در اختیار ایرانیان قرار گرفته است.
1
زندگی بهتر
تمام ماجرای کتاب، از یک جزیره و سه ساکن آن آغاز میشود که در اینجا برای سادگی، به آنها آقای «الف» و «ب» و «ج» میگوییم. آنها هر روز مشغول ماهیگیری میشدند و روزی یک ماهی میگرفتند و روزی یک ماهی هم مصرف میکردند؛ یعنی کار، درآمد، مصرف. کسی نه ماهی پسانداز میکرد و نه قرض میداد و نه سرمایهگذاری میکرد؛ زندگی بخور و نمیر.
رؤیای الف، چیزی بیشتر از زندگی روزمره بود. برای همین، روزی دست از ماهیگیری کشید و تور ماهیگیری بافت. او آن روز، به جز رنج بافتن تور، درد گرسنگی را هم تحمل کرد؛ چون یک ماهی هم برای خوردن نداشت. در واقع، مصرف را عقب انداخته بود. تازه، ریسک هم کرده بود؛ ممکن بود فردا نتواند با آن تور ماهی بگیرد.
فردا تورش را راه انداخت و دو ماهی گرفت. این یعنی اقتصاد جزیره در شرف تغییرات بزرگی قرار داشت. او با صرفهجویی و ریسکپذیری، بهرهوری را افزایش داده بود و با فعالیت کمتر در زمان کوتاهتر، نتیجۀ بهتری عایدش شده بود. حالا میتوانست برای دو روز ماهی بگیرد و یک روز به کاری بپردازد که دوست دارد. این یعنی زندگی بهتر.
2
من هم میخواهم
ب و ج که ماجرا را دیدند، به فکر بافتن تور افتادند. آنها از الف خواستند در روز بافتن تور، یک ماهی به آنها قرض دهد تا گرسنه نمانند. قرضشان را هم بعداً پس خواهند داد. الف با خودش فکر کرد شاید موفق نشوند تور خوبی ببافند یا اصلاً نخواهند ماهی را پس دهند. او قبول نکرد؛ اما ب و ج پیشنهاد دادند به ازای هر ماهی، دو ماهی برمیگردانند. حالا
چهار راه پیش روی الف بود:
- پیشنهاد آنها را رد کند و ماهیهای اضافهاش را نگه دارد تا در آینده مصرف کند (پسانداز).
- پرخوری کند و همین حالا مصرف کند (خرج).
- پیشنهاد ب و ج را بپذیرد و به آنها وام دهد و بهره بگیرد (قرض).
- با آنها شریک شود و همیشه از هر کدامشان نیمی از ماهی اضافه را بگیرد. در نتیجه، روزی یک ماهی گیر او میآید و نیم ماهی اضافه گیر آنها. اگر هم بد آوردند و ماهی به تورشان نیفتاد، هر سه ضرر میکنند (سرمایهگذاری).
الف، گزینۀ چهار را انتخاب کرد و آنها، روزی شش ماهی میگرفتند. حالا اندازۀ اقتصاد دو برابر شده بود و هر کدام با ماهیهای بیشتر، باز چهار راه پیش رو داشتند: مصرف، پسانداز، قرض، سرمایهگذاری. چون اقتصاد رشد کرده بود، آنها امکان مصرف بیشتر داشتند؛ نه اینکه چون آنها بیشتر مصرف میکردند، اقتصاد رشد میکرد.
رشد اقتصاد، از پسانداز و سرمایهگذاری شروع میشود؛ چیزی که اقتصاددانهای طرفدار نقش دولت، انکارش میکنند. آنها میگویند برای رشد اقتصادی، تقاضا ایجاد کنید و مصرف را بیشتر کنید.
3
چند راستی
- راستی اول: ارزش کاری ب و ج روزی دو ماهیست؛ اما یک و نیم ماهی میگیرند و سر جمع، یک ماهی به الف میدهند. این یعنی سرمایهگذار همواره کمتر از ارزش کاری کارگر پرداخت میکند. در واقع، از فقر کارگر، ثروتمند میشود. چنین تحلیلی نشان میدهد پسانداز و ریسک و بهرهوری الف دیده نشده است. ازخودگذشتگی الف، به ب و ج کمک کرده نیم ماهی بیشتر داشته باشند. او سهمش را از افزایش تولید برمیدارد؛ یعنی از بزرگ کردن اندازۀ اقتصاد، نه از سهم ب و ج.
- راستی دوم: اگر الف به ب و ج قرض میداد تا تور ببافند و بهره میگرفت و آنها موفق نمیشدند، نه تنها اقتصاد بزرگتر نمیشد، بلکه استاندارد زندگی ب و ج کاهش مییافت؛ چرا که باید کمتر میخوردند تا هم خود ماهی را پس دهند و هم ماهیهای اضافی توافقشده را.
- راستی سوم: فرض کنیم ب و ج اندیشۀ بافت تور برای خود را نداشتند و میگفتند: «این الف بیمروت روزی دو ماهی میگیرد و به ما که همنوع و دوستش هستیم، یک ماهی هم نمیدهد که دستکم یک روز کار را تعطیل کنیم و کمی خوش بگذرانیم!». الف هم در نتیجۀ این فشار اجتماعی، به ب و ج دو ماهی را به صورت هدیه یا قرض بدون بهره میداد تا آنها یک روز کار را تعطیل کنند و طعم زندگی بهتر را بچشند. در این صورت، ظرفیت تولید اضافه نمیشد و اقتصاد رشد نمیکرد.
- راستی چهارم: اگر راستی دوم را با راستی سوم جمع کنید، در راستی چهارم وانفسای اقتصادی را درک خواهید کرد. یعنی الف به ب و ج، قرض بابهره، آن هم برای مصرف میداد. بعد، نه تنها رشدی اتفاق نمیافتاد، که استاندارد زندگی هم کاهش پیدا میکرد. در کل، قرض، چه بابهره و چه بدون بهره، برای مصرف و قرض بابهره حتی برای تولید، هم به ضرر وامدهنده است، هم وامگیرنده، هم کل اقتصاد.
- راستی پنجم: اگر ب و ج مریض شوند و یک هفته کار نکنند و برای اینکه از گرسنگی نمیرند، درخواست وام دهند، پرداخت این وام ضروری است؛ چرا که اگر آنها از دنیا بروند، ظرفیت تولید جزیره به اندازۀ چهار ماهی کاهش مییابد. پس وام ضروری، جلوی کاهش اندازۀ اقتصاد را در آینده میگیرد و اگر پرداخت نشود، ظرفیت تولید کاهش مییابد.
4
دولت برای زندگی بهتر
الف، پساندازکنندۀ ماهری است و میداند ماهیهایش را به چه کسانی دهد تا سودآور باشند. البته او خوب میداند که نمیتواند بیشتر از ماهیهای پساندازشده، به دیگران قرض دهد یا سرمایهگذاری کند؛ اما دولت این را نمیداند، یا میداند و دروغ میگوید. الف با نتایج مالی واقعی برانگیخته میشود؛ دولت با اهداف سیاسی، انواع وامها، به ویژه وامهای مصرفی، را افزایش میدهد و نرخهای بهره را کم میکند تا مردم تشویق شوند وام بگیرند. او به خیال خودش مصرف را برای رشد اقتصاد ترویج میکند؛ اما در واقع دارد اقتصاد را کوچک و کوچکتر میکند. تازه، دولت چیزی را قرض میدهد که ندارد!
در ادامه
آن سه نفر چگونه برای ساخت ابر ماهیگیر با هم شریک میشوند؟ تخصص چگونه به متخصص سود میرساند و هزینه را برای غیرمتخصص کاهش میدهد؟ چگونه کارآفرینی و استخدام و تجارت شکل میگیرد؟ سر و کلۀ دولت از کجا پیدا میشود؟ اوراق ماهی از کجا میآید و با آمدن کاغذ به جای ماهی، اقتصاد چه تغییری میکند؟ چرا و چگونه تورم از جزیره سر در میآورد؟ بانک و صندوقهای جسورانه چه کارکردی در اقتصاد جزیره دارند؟ نرخ بهرۀ جزیره چطور تعیین میشود؟ جزیرههای همسایه از چه راهی زندگی را در جزیره متنوعتر و هیجانانگیزتر میکنند؟ چرا و چگونه خانههای جزیره گران و گرانتر میشود؟ جزیره چطور بدهی خود را به بیرون از مرزهایش منتقل میکند؟ و در نهایت، سرنوشت جزیره چه خواهد شد؟ پاسخها را به زبانی ساده در کتاب خواهید یافت.
نظر خود را بنویسید