چرا آموزش سواد مالی به کودکان ضرورت دارد؟

چکیده‌ای از مطالب آموزشی کارشناسان آکادمی هوش مالی در برنامۀ بازار تهران از شبکۀ رادیویی تهران با موضوع سواد مالی برای کودکان

آموزش سواد مالی به کودکان در بسیاری کشورها مورد توجه بوده و آن‌ها از گروه‌های هدف مهم برای آموزش‌ مهارت‌های مالی محسوب می‌شوند؛ چرا که دولتمردان بر این باورند که کلید حل مسائل مالی و اقتصادی، چه در مقیاس فردی و خانوادگی و چه در مقیاس شرکتی و حاکمیتی، در دست کودکان است. تربیت نسلی آگاه و عامل به سواد مالی، آینده‌ای بسیار متفاوت رقم می‌زند؛ تا جایی که آن‌ها می‌توانند نقش مهم کنشگران و عاملان تغییر در رفتارها و تصمیم‌های نادرست سواد مالی را برعهده بگیرند. به این ترتیب، آموزش مهارت‌های مالی به کودکان در خانواده و نقش والدین از اهمیت بسیاری برخوردار است.

به منظور آشنایی خانواده‌ها با ضرورت آموزش سواد مالی به کودکان، آکادمی هوش مالی در همکاری با شبکۀ رادیویی تهران، به بیان این ضرورت‌ها در قالب برنامۀ بازار تهران پرداخت. در ادامه، خلاصه‌ای از مطالب بیان‌شده در این برنامه‌ها را مطالعه می‌کنید:

سواد مالی چیست؟

سواد مالی مجموعه‌ای از دانش‌ها و مهارت‌هاست که به ما کمک می‌کند در عمل، امور مالی شخصی‌مان را مدیریت کنیم.

در تصور بسیاری از ما، سواد مالی نوعی هوش و نبوغی خاص برای ثروتمند شدن است. شاید فکر کنیم سواد مالی رشته‌ای دانشگاهی است و سروکارش با صورت‌های مالی شرکت‌ها و صنایع بزرگ است. یا ممکن است تصور کنیم سواد مالی برای ثروتمندان است و برای عموم مردم مفید نیست. اما هیچ کدام از این تصورات درست نیست.

سواد مالی مجموعه‌ای از دانش‌ها و مهارت‌هاست که به ما کمک می‌کند در عمل، امور مالی شخصی‌مان را مدیریت کنیم. این مهارت به ما آموزش می‌دهد چطور دخل و خرج‌مان را میزان کنیم، قرض‌ها را سروسامان دهیم، چطور کار و درآمد خوبی برای خودمان دست‌وپا کرده و برای دوران بازنشستگی سرمایه‌گذاری کنیم و از همه مهم‌تر، تصمیم‌های مالی درستی بگیریم.


نقطۀ شروع آموزش سواد مالی کجاست؟

از دخل‌ و خرج گرفته تا قرض و پس‌انداز و سرمایه‌گذاری، سواد مالی به ما آموزش می‌دهد چطور مدیریت امور مالی‌مان را مدیریت کنیم. اما سؤال اینجاست که آیا سواد مالی یاد گرفتنی است یا هر کس خودش باید شم اقتصادی داشته باشد؟

در بسیاری کشورهای جهان، مفاهیم و آموزه‌های سواد مالی از شش سالگی و در مهدکودک و مدرسه به کودکان آموزش داده می‌شود. آن‌ها از همان زمان که اولین پول‌توجیبی‌های‌شان را دریافت می‎کنند، با پول آشنا می‎‌شوند و می‌آموزند چطور از آن استفاده کنند. کودکان از سنین کم با قلک و پس‌انداز، بخشش و هدیه خریدن و خرج و خریدن بستنی و تنقلات آشنا می‎شوند و درک می‌کنند که پول محدود است و نمی‌توانند همۀ خواسته‌های‌شان رت بخرند. بنابراین، پول‌توجیبی و عیدی گرفتن، که حس بزرگ‌ شدن را به آن‌ها می‌دهد، نقطۀ شروع آموزش سواد مالی به آن‌هاست.

مسئولیت‌پذیری و آموزش سواد مالی

در سواد مالی هم همه چیز از مسئولیت‌پذیری شروع می‌شود.

شاید برخی والدین معتقد باشند که درگیر کردن کودکان با مسائل مالی برای آن‌ها خوب نباشد و بهتر است آن‌ها شاد باشند و فعلاً دشواری‌های زندگی را لمس نکنند. اما واقعیت این است که کودکان در کنار رشد جسمی و کسب توانایی‌های حرکتی، از نظر ذهنی و شناختی هم رشد می‌کنند. روانشناسان بر این باورند که می‌شود به این رشد، جهت داد. برای مثال، کودکان در سن یک سالگی تمایل دارند جای وسایل را تغییر دهند یا از اینکه مسئولیتی به آن‌ها سپرده شود، استقبال می‌کنند. در سواد مالی هم همه چیز از مسئولیت‌پذیری شروع می‌شود. شاید پرورش مسئولیت‌پذیری کودکان در همان ابتدای کار، رنگ و بوی مالی نداشته باشد، اما قطعاً هم‌زمان با رشد آن‎ها، وقتی پای کار و درآمد به میان می‌آید، مسئولیت‌پذیری به آن‌ها کمک می‌کند زندگی مالی بهتری را تجربه کنند.

نقش رفتارهای مالی والدین در آموزش مهارت‌های مالی به کودکان

هر چند سواد مالی موضوعی است که باید به کودکان آموزش داده شود، اما آن‌ها پیش از هر آموزشی از رفتار والدین‌شان تقلید می‌کنند و کارهایی را که پدر و مادر انجام می‎دهند، می‌آموزند. بنابراین، هر چه والدین رفتارهای مالی درست‌تری داشته باشند، کودکان هم تربیت بهتری خواهند داشت. برای مثال، دقت کردن به هزینه‌های آب و برق یا استفاده از لوازم پرمصرف در ساعت‌هایی غیر از اوج مصرف، نوعی تربیت مالی است و به کودک می‌آموزد چطور هزینه‌ها را کنترل کند. کودکی که با پدر و مادرش به خرید می‌رود و انتخاب اجناس‌ تخفیف‌دار را می‌بیند، مفاهیم مالی را به صورت مشاهده‌ای می‌آموزد و در نتیجه انتقال مهارت رخ می‌دهد؛ به ویژه اگر والدین برایش توضیح دهند که چرا از فروشگاهی که تخفیف دارد، خرید می‌کنند.

از سوی دیگر، بعضی مفاهیم سواد مالی باید به صورت تدریجی آموزش داده شود. برای مثال، در دوران پیش‌دبستانی و دورۀ اول دبستان دربارۀ اموال عمومی و خصوصی آموزش داده می‌شود. مثلاً آن‌ها یاد می‌گیرند که تلفن در خانه جزء اموال عمومی است اما تلفن همراه فقط برای یک نفر است؛ همه می‌توانند از اموال عمومی استفاده کنند اما اموال خصوصی متعلق به یک نفر است. در دورۀ دوم دبستان، آن‌ها متوجه می‌شوند که در جامعه هم اموال عمومی مثل مترو و اتوبوس وجود دارد که همۀ شهروندان باید از آن‌ها نگهداری کنند. در مرحلۀ بعد به آن‌ها یاد داده می‌شود که باید بابت کالاها و اموال عمومی پول پرداخت کنند و در مقاطع تحصیلی بالاتر با نمونه‌های خدمات عمومی، مانند امنیت آشنا می‌شوند. آن‌ها می‌آموزند پولی که جامعه در ازای این خدمات پرداخت می‌کند همان مالیات است.

دانش‌آموز در این مسیر آموزشی و در سال آخر دبیرستان، کارکرد و ضرورت پرداخت مالیات و خدمات دولت در ازای آن و حتی روش تکمیل کاربرگ‌های مالیاتی را هم می‌آموزد. بنابراین، سواد مالی به رفتار مالی والدین بستگی دارد اما نباید فراموش کرد که آموزش آن یک‌شبه انجام نمی‌گیرد و نیاز به صبر و تداوم دارد.

پول‌توجیبی و آموزش بودجه‌بندی به کودکان

بعد از سن هفت‌سالگی که توانایی‌های ذهنی کودکان بیشتر می‌شود و می‌توانند خواسته‌های‌شان را به تعویق بیندازند، بهترین زمان برای دادن پول‌توجیبی است.

کودکان ابتدا باید با پول آشنا شوند؛ یعنی یاد بگیرند پول چیزی است که می‌شود با آن به نیازها و خواسته‌های‌شان پاسخ دهند. از نظر روانشناسی، کودکان با ورود به مدرسه و آشنایی بیشتر با اعداد و یاد گرفتن حساب و کتاب، یکی از توانایی‌های اصلی برای گرفتن پول‎‌توجیبی را به دست می‌آورند. شاید قبل از شروع مدرسه، فقط بتوانند تعداد اسکناس‌ها و سکه‌ها را بشمارند و فقط تعداد پول‌هاست که برای‌شان ارزشمند است. اما در مدرسه می‌آموزند اسکناس‌ها ارزش‌های متفاوتی دارند.

بعد از سن هفت‌سالگی که توانایی‌های ذهنی آن‌ها بیشتر می‌شود و می‌توانند خواسته‌های‌شان را به تعویق بیندازند، بهترین زمان برای دادن پول‌توجیبی است. اولین گام این است که برای‌شان قلک تهیه کنیم و سپس به آن‌ها بیاموزیم پول‌توجیبی‌شان را به سه بخش تقسیم کنند. پس‌انداز، یعنی جمع کردن پول برای چیزهایی که دل‌شان می‌خواهد؛ خرج، که مقدار بیشتری از پول‌توجیبی به آن اختصاص می‌یابد و برای خرج‎‌های روزانه مثل خرید تنقلات است و در نهایت، کمک به دیگران یا بخشش.

توصیه می‌شود از همان سنین کم بخشش به کودکان آموزش داده شود تا آن‎ها احساس تسلط بر امور مالی را تجربه کنند. آن‌ها متوجه می‌شوند زندگی‌شان از بسیاری افراد دیگر بهتر است و می‌توانند به دیگران کمک کنند.

چه میزان از آموزش مفاهیم مالی به کودکان مفید است؟

عده‎ای معتقدند اگر کودک را هل بدهی و داخل آب بیندازی، خودش شنا یاد می‌گیرد. عدۀ دیگر اما بر این باورند که اگر کودکی شنا بلد نیست، اصلاً نباید وارد آب شود. واقعیت امر این است که هیچ کدام از این باورها درست نیست و بهتر است کودک همراه پدر و مادرش وارد آب شود و به تدریج شنا را بیاموزد.

آموزش سواد مالی به کودکان هم چنین روشی را می‌طلبد. پرسش این است که تا چه میزان می‌شود کودکان را با مسائل مالی آشنا کرد؟ آیا درست است که دغدغه‌‌های مالی‌مان را با آن‌ها در میان بگذاریم و در مشکلات اقتصادی غرق‌شان کنیم تا شنا کردن را بیاموزند یا به طور کلی باید چشم و گوش‌شان روی این مسائل بسته باشد؟ نکتۀ مهم اما این است که بین صحبت کردن و غر زدن تفاوت از زمین تا آسمان است. خانواده‌ای را در نظر بگیرید که با شنیدن اخبار افزایش قیمت‌ها، هیجان‌های منفی نشان می‌دهند و این حس را به کودک منتقل می‌کنند که آینده سیاه است و دیگر کاری از دست‌شان برنمی‌آید. در این موقعیت، کودک حس می‌کند پدر و مادرش درمانده‌اند؛ چرا که درک او محدود است و نمی‌تواند همۀ جوانب را کنار هم بگذارد. ممکن است خودش را بی‌دفاع ببیند و نگران شود از مدرسه اخراج شود یا پدرش بی‌پول بماند. در حالی که والدین می‌توانستند به نحو دیگری رفتار کنند. آن‌ها می‌توانند برای کودکان‌شان توضیح دهند به دلیل مشکلات مالی، ناچارند برنامۀ سفر را عقب بیندازند.

روانشناسان معتقدند مهم‌ترین نکته این است که والدین به کودکان نشان دهند با وجود همۀ مشکلات، از پس آن‌ها برمی‌آیند. اگر رویکرد والدین حل مسأله باشد، اولویت‌بندی می‌کنند. یعنی با طرح مشکل، راه‌حل را هم در نظر می‌گیرند. در عین حال، قرار نیست کودکان از همۀ اخبار اقتصادی جهان مطلع باشند؛ فقط کافی است تحت نظارت والدین، از مشکلات آگاه باشند و بدانند راه‌حل‌های ‌متعددی برای مشکلات وجود دارد.

پرداخت تا چه میزان پول‌توجیبی به کودکان مناسب است؟

مدیریت پول هم، مانند هر آموزش دیگری، باید تدریجی رخ دهد و نه یک‌شبه. بهتر است در مراحل اولیه، پول‌توجیبی به صورت روزانه پرداخت شود و حتی مشخص باشد که دقیقاً برای چه چیزهایی باید خرج شود.

هر خانواده بسته به توانمندی اقتصادی‌اش، سن کودک، نیازهای او که مدام در حال تغییرند، میزان مخارجش و همچنین بازۀ زمانی پرداخت پول‌توجیبی و میزان آن را مشخص می‌کنند. اما این پول باید به اندازه‌ای باشد که طبق دسته‌بندی گفته‌شده، بخشی از آن برای پس‌انداز، بخشی برای خرج و بخشی برای بخشش تخصیص داده شود.

نکتۀ مهم‌تر از مبلغ پول‌توجیبی، روش پرداخت آن است. مدیریت پول هم، مانند هر آموزش دیگری، باید تدریجی رخ دهد و نه یک‌شبه. بهتر است در مراحل اولیه، پول‌توجیبی به صورت روزانه پرداخت شود و حتی مشخص باشد که دقیقاً برای چه چیزهایی باید خرج شود؛ در غیر این صورت، ممکن است فرزندان ما همۀ پول‌شان را داخل قلک بیندازند و خرج کردن را یاد نگیرند. نباید فراموش کرد که پول‌توجیبی ابزاری است برای یادگیری مدیریت پول و نه صرفاً پس‌انداز.

زمانی که کودک موفق شد پول‌توجیبی روزانۀ خود را به‌درستی مدیریت کند، می‌شود مبلغ و بازۀ زمانی را بیشتر کرد. مثلاً از حالت روزانه به حالت هفتگی و مقدار 10‌هزارتومان به 50هزار تومان افزایش یابد. بعد از مدتی هم بازۀ هفتگی به ماهانه تبدیل می‌شود. فراموش نکنیم که باید همواره کنار فرزندان‌مان باشید تا مدیریت درست آن‌ها در طول یک ماه را نظارت کنیم.

سن و سال بچه‌ها که بیشتر می‌شود، نیازهای‌شان هم افزایش می‌یابد و متفاوت می‌شود. بنابراین، دومین عامل برای تغییر مبلغ پول‎توجیبی سن فرزندان است. چشم به هم بگذاریم، فرزندان‌مان در حال مدیریت مبالغ بالای درآمد و هزینه‌های‌شان هستند.

کار در ازای پول‌توجیبی بیشتر

اگر در طول بازۀ پرداخت پول‎توجیبی، فرزندمان پول کم آورد، چه باید کرد؟ آیا باید محکم و قاطع برخورد کنیم یا اینکه نقش والدینی فداکار را داشته باشیم؟

بهترین راهکار این است که از همان ابتدا برآورد درستی از مبلغ پول‌توجیبی داشته باشیم تا نیازی به افزایش یا کاهش آن در طول پرداخت نباشد. اما اگر به هر دلیلی با چنین درخواستی از سوی فرزندان مواجه شدیم، باید قاطع باشیم و قبول نکنیم. راهکارهای دیگری برای حل این مسأله وجود دارد که بسته به سن کودک متفاوت‌اند. یکی از این راهکارها این است که کودک با کار کردن درآمد بیشتری کسب کند. تشخیص اینکه چه کارهایی به کودکان واگذار کنیم و نحوۀ انجام آن‌ها کمی دشوار است. مثلاً نباید در ازای انجام هر کاری، مثل وظایف همیشگی‌شان، به آن‌ها پول داد. این شیوه درست نیست و اثر روانی نامطلوبی روی کودکان می‌گذارد.

فراموش نکنیم که کار کودک با کودک کار متفاوت است. کار کودک مسأله‌ای تربیتی است و روانشناسان هم به طور مفصل به این موضوع پرداخته‌اند. اما در ازای انجام چه کارهایی می‌شود به کودکان پول داد؟ پنج ویژگی زیر به این پرسش پاسخ می‌دهد:

  1. این کار نباید جزئی از وظایف روزمرۀ کودک باشد؛ برای مثال، او نباید بابت ناهار خوردن یا درس خواندن پولی دریافت کند. اما ممکن است کمک کردن به پدر در شستن اتومبیل، که جزء وظایف کودک نیست، گزینۀ خوبی باشد. فراموش نکنیم این کار، بسته به سن فرزندمان، باید در حد توان او باشد.
  2. باید کاری باشد که خانواده بابت آن هزینه می‌کنند؛ مانند کارواش یا نظافت راه‌پله‌ها یا چیدن میوه‌های باغ پدربزرگ. یعنی کار باید واقعی باشد و نه صرفاً سرگرم‌کننده.
  3. اگر کار به هر دلیلی انجام نشد، مسأله‌ای ایجاد نشود. برای مثال، اگر کودک منصرف شد و نخواست کار را انجام دهد، خللی به وجود نیاید.
  4. مربوط به کارهای والدین باشد. ممکن است پدر و مادرها برای انجام بعضی کارهای ساده، مثل مرتب کردن پرونده‌های کامپیوتر یا تایپ گزارش‌ها، زمان کافی نداشته باشند.
  5. به کسب‌وکار والدین مرتبط باشد؛ مثل فروشندگی در مغازۀ پدر یا ساخت صنایع دستی در خانه.

الگوی خرید کودکانه

تهیۀ فهرست خرید قبل از رفتن به فروشگاه ضرورت دارد. با این راهکار، فرزند شما هم می‌آموزد که همه چیز را مکتوب کند و بداند برای چه چیزی و تا چه مبلغی می‌خواهد هزینه کند.

برای همۀ ما پیش آمده که با فرزندمان به فروشگاه برویم و او هر چیزی را که می‌بیند، بخواهد. خیلی از ما بزرگ‌تر هم ممکن است همین رفتار را داشته باشیم و در لحظه هر چیزی که در ما هیجان ایجاد کند، بخواهیم. حتماً تجربه کرده‌ایم که حتی بعد از خرید و برگشت به خانه، در دل‌مان بگوییم چرا اصلاً آن را خریدم، من که به آن نیاز نداشتم. به این رفتار، الگوی خرید کودکانه می‌گویند که الزاماً فقط کودکان از آن پیروی نمی‌کنند.  اما از آنجا که بیشتر این رفتارها از کودکان سر می‌زند، به آن الگوی خرید کودکانه می‌گویند.

راهکار سواد مالی برای این الگو، پیش‌گیری و فکر کردن به آن قبل از خرید است. اگر حس می‌کنید با رفتن به فروشگاه‌های بزرگ برای خریدهای هفتگی و ماهانه در معرض این الگو قرار می‌گیرید و بیشتر از نیازتان خرید می‌کنید، از خیر تخفیف و حراج بگذرید و به صورت روزانه، از فروشگاه محل خرید کنید.

راه‌حل دیگر، تهیۀ فهرست خرید قبل از رفتن به فروشگاه است. با این راهکار، فرزند شما هم می‌آموزد که همه چیز را مکتوب کند و بداند برای چه چیزی و تا چه مبلغی می‌خواهد هزینه کند. او یاد می‌گیرد صبور باشد و از خریدهای هیجانی دوری کند. فهرست خرید، تمرینی واقعی است که افراد را به لحاظ مالی قدرتمندتر می‌کند و چه خوب که کودکان این رفتار را از ما بزرگ‌ترها بیاموزند.

الگوی خرید مردانه و زنانه

الگوی مردانه، یکی دیگر از الگوهای خرید است که البته مختص آقایان نیست و گاهی خانم‌ها نیز از این الگو پیروی می‌کنند؛ همان‌هایی که هیچ وقت دست‌شان به کم نمی‌رود و همیشه بیش از میزان مشخص‌شده خرید می‌کنند تا بگویند بر اوضاع مالی مسلط هستند. برای مثال، به جای نیم کیلو سیب‌زمینی، یک گونی سیب‌زمینی و به جای ماست، پنیر و شیر و خامه و ... را به خریدها اضافه می‌کند تا قدرتمندی‌اش را به اثبات برساند. درست مانند الگوی خرید کودکانه، می‌شود با تهیۀ فهرست خرید و متعهد بودن به آن، از خریدهای بیشتر جلوگیری کرد.

از سوی دیگر، الگوی خرید زنانه، الگویی است که گاهی آقایان هم به آن دچارند. در این الگو، افراد خرید کردن را راهی برای مسائل عاطفی می‌دانند. اگر دلتنگ هستند، بی‌حوصله و افسرده می‌شوند یا ناراحت، خریددرمانی را انتخاب می‌کنند. ممکن است حتی حال افراد با این خرید خوب شود، اما فراموش نکنیم، خرید کردن درمان نیست. اگر دچار مسألۀ عاطفی هستیم، خرید صرفاً مسکنی است که فرمان را از آن مسأله دور می‎کند، اما در واقع، مسأله همان جا حل‌نشده باقی می‌ماند. اگر راه‌حلی برای آن پیدا نکنیم، ممکن است هزینه‌های مالی و غیرمالی بیشتری به ما تحمیل کند. بهترین راهکار این است که از خود بپرسیم، آیا واقعاً به این خرید نیاز دارم، یا اتفاقی افتاده که مرا وادار به خرید کردن می‌کند؟

الگوی خرید جوانانه و بازاریابانه

در الگوی خرید بازاریابانه اما ما گرفتار کلماتی مثل «تخفیف»، «حراج»، «آخرین فرصت»، «شگفت‌انگیز» و... می‌شویم. این عبارات ما را به وجود می‌آورد و وسوسه‌مان می‌کند خرید کنیم.

الگوی خرید جوانانه زمانی اتفاق می‌افتد که نظرات دیگران برای ما مهم است یا دوست داریم شبیه افراد خاصی باشیم. برای مثال، اگر دوستان ما وسیلۀ خاصی دارند حس می‌کنیم ما هم حتماً باید آن را بخریم. یا اگر غذای خاصی می‌خورند و تفریح خاصی انجام می‌دهند، تصور می‌کنیم ما هم باید حتماً همان کار را بکنیم؛ بدون آنکه موقعیت مالی و نیاز واقعی‎مان را در نظر بگیریم. در واقع، از الگوی جمع تبعیت می‌کنیم و همرنگ جماعت می‎‌شویم. راهکار سواد مالی این است که خود را باور کنیم و بپذیریم و به انتخاب‌های‌مان احترام بگذاریم. نه‌تنها نیازی به خرج نداریم، بلکه اگر این مهارت را در خود پرورش دهیم، دیگران هم بهتر ما را در جمع خود می‌پذیرند.


در الگوی خرید بازاریابانه اما ما گرفتار کلماتی مثل «تخفیف»، «حراج»، «آخرین فرصت»، «شگفت‌انگیز» و... می‌شویم. این عبارات ما را به وجود می‌آورد و وسوسه‌مان می‌کند خرید کنیم. در واقع، فضای تجاری برنامه‌ریزی کرده تا در ما احساس نیاز به داشتن را ایجاد کند و به ما بگوید اگر آن محصول را نخریم، فرصت را از دست داده‌ایم. ممکن است تصور کنید شانس در خانۀ شما را زده و در نتیجه، همه چیز دست به دست هم می‌دهد تا بیشتر از برنامه‌ریزی‌تان خرج کنید. بر اساس آموزه‌های سواد مالی، باید سعی کنید محکم و قاطع باشید و درگیر تخفیف‌ها نشوید. اگر محصولی در فهرست خریدتان بود و حالا شامل تخفیف شده، خوب است آن را بخرید اما اگر در فهرست‌تان نبود، دلیلی برای خرید آن وجود ندارد. فراموش نکنید، تخفیف‌ها هیچ گاه تمام نمی‌شود؛ بنابراین، خریدتان را در زمان مناسب انجام دهید.

آموزش پس‌انداز به کودکان به سبک ژاپنی

یکی از توصیه‌های سواد مالی این است که همان ابتدا بخشی از درآمدمان را پس‌انداز کنیم؛ همان روشی که ژاپنی‌ها به آن معتقدند. یکی از دلایل پیشرفت ژاپن، سطح بالای پس‌انداز مردمان این کشور است. آن‌ها پول‌های‌شان را وارد چرخۀ تولید در کشور می‌کنند و همین کار، یکی از عوامل موفقیت آن‌ها و تبدیل شدن‌شان به یکی از قدرت‌های اقتصادی دنیا، پس از جنگ جهانی است.

اما پس‌انداز چه ارتباطی با پیشرفت کشور دارد؟ پس‌اندازهای کوچک هر خانواده روی هم جمع می‌شود و قطره قطره دریا شده و صنایع و کارخانه‌های کشور را ایجاد می‌کند و باعث اشتغال‌زایی می‌شود. وقتی افراد جامعه سر کار باشند، اوضاع اقتصادی هم بهتر است و توسعۀ کشور و رفاه تک‌تک افراد جامعه بیشتر می‌شود. همین پس‌اندازها سپری در برابر تورم و اتفاقات ناگوار اقتصادی است.

اما ما همیشه بهانه‌ای برای پس‌انداز نکردن داریم. بهانه‌هایی مثل نخواندن دخل و خرج، بالا رفتن قیمت‌ها و هزار بهانۀ دیگر. تصمیم ژاپنی‌ها اما این است که به آینده نگاه کنند و به جای این بهانه‌ها، پس‌انداز را به فرزندان و نوه‌های‌شان آموزش دهند. به این ترتیب، نسل آینده به نسلی قدرتمند تبدیل خواهد شد.

باید به فرزندان‌مان بیاموزیم که همین پول‌های خرد و کوچک، وقتی با پول بقیۀ بچه‌ها جمع می‌شود، نتایج بزرگی به همراه دارد. آن‌ها باید یاد بگیرند از لذت مصرف حال صرف‌نظر کنند و به آینده بیندیشند. برای اینکه متناسب با سن‌شان صحبت کنیم، باید تأثیر ملموس پس‌انداز را در زندگی به آن‌ها نشان دهیم. مثلاً هدف پس‌اندازی برای‌شان در نظر بگیریم که طی سه تا شش ماه بتوانند به آن برسند. حتماً با آن‌ها مشورت کنید و نظر خودشان را برای اینکه آن هدف، دوچرخه، میکروسکوپ یا هر اسباب‌بازی دیگری باشد، لحاظ کنید. به آن‌ها آموزش دهید که بهتر است وسیلۀ تولید کشور خودمان را بخرند تا پول در کشورمان باقی بماند. به آن‌ها بگویید با بودجه‌بندی ساده و استمرار در انجام دادنش، پول مورد نیاز را آماده کنیم و به هدف‌مان برسیم. فراموش نکنیم باید به آن‌ها بگوییم که پس‌انداز به تنهایی پاسخگو نیست و باید برای حفظ ارزش پول و رشد آن، سرمایه‌گذاری کنیم.

هر چند خرید طلا و سکه هم نوعی سرمایه‌گذاری است، اما همان‌طور که گفته شد، باید کمک کنیم چرخ اقتصاد بچرخد. سکه و طلا کمکی به اقتصاد نمی‌کند، پس بهتر است با کارگاه تولیدی قرارداد ببندیم یا پول‌مان را وارد واحد‌های صندوق‌های سرمایه‌گذاری کنیم. آن‌ها هم طبق قاعده و قانون، این سرمایه را به بخش تولید تخصیص می‌دهند و ما را در سودشان سهیم می‌کنند. کودکان به خوبی متوجه می‌شوند که موفقیت در این مسیر یک‌شبه رخ نمی‌دهد و باید صبور بود و ادامه داد.

داستان‌گویی، روشی اثرگذار برای آموزش سواد مالی به کودکان

سواد مالی یکی از مهارت‌های مهم زندگی است و داستان، چه به شیوۀ نمایش یا نمایش صوتی، تسهیل‌کنندۀ آموزش این مهارت خواهد بود.

از آنجا که سواد مالی مفهومی ناآشنا برای کودکان است، آموزش آن نباید با واژگان و اصطلاحات اقتصادی و مالی پیچیده انجام شود. عموماً در خانواده‌ها، والدین مدیریت امور مالی را برعهده دارند و کودکان فقط نظاره‌گر تصمیم‌های آن‌ها هستند. یکی از روش‌های مفید برای آ‌شنا کردن کودکان با مفاهیم مالی، داستان‎گویی است. داستان‌ها و تصاویر، مفاهیمی مانند پس‌انداز و مدیریت امور مالی را به گونه‌ای به کودکان منتقل می‌کنند که گاه خود بزرگ‌سالان نیز آنچنان درک نکرده‌اند. داستان‌گویی به مراتب جذاب‌تر و پرکشش‌تر از مستقیم‌گویی است، که شباهت بسیاری به نصحیت کردن دارد. زمانی که آموزش با داستان همراه باشد، کودکان نیز بیشتر از این یادگیری استقبال می‌کنند. درست همان‌طور که سال‌ها قبل پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها با حکایت و داستان مهارت‌های زندگی را به ما آموزش می‌دادند و به ترتیب و پرورش ما می‌پرداختند.

سواد مالی نیز یکی از مهارت‌های مهم زندگی است و داستان، چه به شیوۀ نمایش یا نمایش صوتی، تسهیل‌کنندۀ آموزش خواهد بود. به این ترتیب، کودکان درک بهتری از شخصیت‌های داستانی و حس و حال آن‌ها به دست می‌آورند. در بسیاری کشورها نمایش، یکی از فعالیت‌های فرهنگی خانواده است. کودکان با شنیدن نمایش‌های صوتی یا دیدن تصاویر و داستان‌ها، خلاقیت خود را پرورش می‌دهند و در نتیجه، یادگیری عمیق‌تری رخ می‌دهد.

در حال حاضر، بخش عمده‌ای از مشکلات اقتصادی ما، به دلیل نداشتن سواد مالی است و نه الزاماً بی‌پولی. اگر کودکان از همان سنین کم به این درک برسند که باید درآمد کسب کنند، پس‌انداز داشته باشند و بین دخل و خرج‌شان تعادل برقرار کنند، قطعاً زندگی بهتری را در آینده برای خود رقم خواهند زد. در واقع، سواد مالی کمک می‌کند سبک جدیدی از زندگی را یاد بگیرند بهتر است به جای مواجهۀ سریع و سخت کودکان با مشکلات مالی، با مثال‌های واقعی زندگی در قالب داستان و قصه، روش درست رفتارهای مالی را به آن‌ها آموزش دهیم.

هشتگ‌های مرتبط


نظر خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی