صاحبخانههای بیخانمان
خانهدارشدن به بهانۀ تماشای فیلم «روشن» از منظر سواد مالی
«روشن» آخرین ساختۀ روحالله حجازی، کارگردان جوان سینماست که فیلمهای موفقی چون «مرگ ماهی»، «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» و «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» را در کارنامۀ کاری خود دارد. داستان اصلی فیلم دربارۀ مرد میانسالی است به نام «روشن» با بازی رضا عطاران که زندگیاش در آستانه فروپاشی است و گرفتاری اصلی او، مسکنِ ثبتنامیِ نیمهتمامی است که پیمانکار، آن را به پایان نمیرساند. او و انبوهی از متقاضیان این طرح، در تجمع اعتراضی شرکت میکنند تا مطالبات خود را پیگیری کنند اما نتیجهای در بر ندارد.
روشن درآمد درستی ندارد و در خانهای محقر، اجارهنشین است. او امیدوار است که خانهاش را به زودی تحویل میگیرد و همه چیز درست میشود؛ اما همسرش او را ترک کرده است و به زودی حضانت دخترش را هم میگیرد.
روشن اثری اجتماعی با درونمایۀ نقد سیاسیاقصادی است که دومینوی مشکلات اقتصادی و اجتماعی را نشان میدهد. اینکه چطور تأخیر در تکمیل یک طرح، به فروپاشی خانوادهها و حتی خودسوزی و از دستدادن جان افراد منجر میشود. اجارههای عقبافتاده و از دستدادن سرپناه از یک سو و ناتوانی در تأمین مالی همسر و طلاق او از سوی دیگر، باعث میشود حضانت فرزندش را از او بگیرند و روشن را با خودسوزی روشن میکند.
خانه، آرزوی بیرونی یا درونی؟
خانه یک مسئلۀ اقتصادی و در سطح مدیریت مالی فردی، یک ضرورت است. در فرهنگ اقتصادی ما ایرانیان، خانهداشتن سطحی از رفاه و توانمندی مالی تلقی میشود؛ طوری که یکی از ویژگیهای مثبت خواستگار خوب این است که از خود خانهای داشته باشد. سند خانه گرهگشای بسیاری از مشکلات از قبیل وام و وثیقه است و دعای خیر پدر و مادرها خانهدارشدنِ فرزندانشان است. این نگاه باعث شده است تقاضا برای داشتن خانه بیش از ظرفیت درآمدی افراد جامعه باشد و رفتهرفته خانههای ویلایی پدر و مادرهایمان جای خود را به آپارتمانهای بیکیفیت (مقاومت، متراژ، محل، امکانات و...) بدهند و نوعی از توهم خانهداری را برای مردم ایجاد کند. طرحهای انبوهسازی، وامهای بلندمدت، محلات حاشیهای و دور از شهر چیزی جز کاهش کیفیت زندگی شهرنشینی نیست. فاصلۀ تصویری که از «خانه» در ذهن داریم روزبهروز با زندگی واقعیمان بیشتر میشود. اینجاست که باید تأمل کنیم که خانهدارشدن، آرزویی است که از جامعه به ما تحمیل شده است یا به راستی آن را میخواهیم؟
خانه و کار، اول کدام؟
اگر خانهدارشدن آرزوی تحمیلی نبود و به راستی آن را میخواستیم، اینجا باید مشخص کنیم که چه سازوکاری برای رسیدن به آن در نظر گرفتهایم؟ شاید کاسبها و بازاریهای قدیم یادشان باشد که میگفتند: «از مغازه خانه درمیآید، اما از خانه خانه درنمیآید». این گفته به درستی منبع درآمد را مقدم بر خانهداربودن میداند. قاعدهای سرانگشتی در سواد مالی میگوید هزینۀ مسکن (اجاره، قسط و ... ) باید بین 28 تا 36درصد از درآمد باشد نه اینکه حتی برای ثبتنام طرح مسکن، همانند روشن قرض بگیریم و توان پرداخت اجارۀ ماهانه را هم نداشته باشیم. چهبسا اگر با آن قرض، کاری راه میانداخت، درآمدش دیر یا زود به خانهدارشدنِ او میانجامید؛ اما قرض برای خانه، حتی اگر به خانهدارشدن منجر شود، چطور بازپرداخت میشود؟
سطح زندگی من؟
خانهداشتن خوب است، اما نه به قیمت خارجشدنِ زندگی از تعادل. سطح زندگی ما، «نیازِ فعلی ما» و «خواستۀ آیندۀ ما» را شکل میدهد. درست است که تورمْ امان مستأجران را بریده، اما رؤیاهای خارج از سطح زندگی نیز چیزی کم از غولِ بیشاخ و دم تورم ندارد. خانهداربودن، سطح بالایی از رفاه است؛ سطحی که شخص چنان منبع درآمدی سرشاری دارد که بعد از راهاندازی کسبوکار و سرمایهگذاری، با خود میگوید: «برای رفاه بیشتر چه کنم؟ شاید بد نباشد خانهای بخرم و دیگر تن به اثاثکشی ندهم». برای رسیدن به این سطح از توانمندی، باید مسیری طولانی را طی کرد که اگر با صبر و حوصله در این مسیر قدم نگذاریم، چیزی جز روشنی روشن در انتظارمان نیست.
هشتگهای مرتبط
مطالب پیشنهادی
-
خواستههای اقتصادی، نیازهای اجتماعی
نگاهی دوباره به مفهوم نیاز و خواسته از منظر فیلم «شیشلیک»
-
سواد مالی در سینما
گفتگو با خانم دکتر مریم جلالی؛ عضو شورای ردهبندی سنی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در برنامه چهلستون؛ رادیو گفتگو
-
در جستجوی خوشبختی با عینک سواد مالی
نگاهی به زندگی کریس گاردنر، کارآفرین آمریکایی که از کارآموزی شروع کرد.
نظر خود را بنویسید