آموزه‌های سواد مالی در کلیله و دمنه-5

حکایت «پارسا مرد و کوزه روغن» در کنار چند توصیه مالی

«کلیله» و «دمنه» نام دو شغال کوچک و در حقیقت شخصیت‌های اصلی و روایت‌گر این کتاب هستند. این دو، در گفتگو با یکدیگر، چگونگی زندگی و تعامل با پادشاه و درباریان را بررسی می‌کنند. این چنین «کلیله و دمنه» رنگی سیاسی به خود می‌گیرد­. اصل این کتاب کهن، هندی است و نخستین بار در دوره ساسانیان، پزشکی چیره‌­دست به نام «برزویۀ طبیب» آن را به زبان پارسی پهلوی ترجمه می‌کند. شخصیت‌های برخی داستان‌ها، حیوانات هستند و در آن‌ها پندها و اندرزهای حکیمانه و کارآمدی نهفته است. در بررسی هر موضوع، یک یا چند داستان کوتاه و بلند روایت می‌شود. یکی از این موضوعات، مسائل مالی و اقتصادی است؛ مواردی چون کسب درآمد، نگهداری مال، رعایت قوانین شراکت و معامله، پس‌­انداز، دخل و خرج  و برخی مفاهیم اخلاقی مرتبط مانند قناعت، تلاش، تدبیر و سخاوت.

مرد پارسا و کوزه روغن

مرد پارسا و کوزه روغن

«مردی ثروتمند که شغلش خرید و فروش انواع روغن و شهد بود، همسایه‌­ای پارسا داشت. او همیشه مقداری از محصولاتش را برای مرد پارسا می‌فرستاد. پارسا هم قدری از آن روغن‌ها و شهد­ها را بر­داشته و باقی آن را در یک کوزۀ بزرگ، در گوشه‌ای از خانه نگه می‌­داشت. به مرور زمان، کوزه از روغن پر شد. مرد پارسا که پر شدن کوزه، موجب شادی و شوق او شده بود، روزی در حالی که به کوزه نگاه می‌کرد به وادی خیال رفته و با خود گفت: «اگر این روغن‌ها را بفروشم، جمعا دَه سکه کاسب می‌­شوم. پس می‌توانم پنج گوسفند بخرم. هر ماه که بگذرد، این گوسفندان بیشتر می‌شوند و اندک ­اندک گله‌های بزرگ گوسفند به دست می‌­آورم. سپس، یک خانۀ خوب خریده و از یک خانوادۀ اصیل، زن خوب و نجیبی به همسری خواهم گرفت. بی‌­شک، او باردار می‌شود و پسری به دنیا می‌آورد. پسرم که به دنیا آمد، یک نام خوب برایش پیدا کرده و او را به نیکی تربیت می‌کنم. او را به بهترین مدرسه‌ها می‌­فرستم، تا علم و دانش آموخته و در آینده مایۀ آبروی من باشد. البته وقتی بزرگ‌تر شد و قد کشید، اجازه نمی‌دهم که بی‌ادب بار بیاید. اگر بدرفتاری کرد، با این چوب چنان کتکش بزنم که نداند از کجا خورده!!!» مرد به قدری در عالم خیال غرق بود که با چوبدستی‌­اش، ضربۀ سختی به کوزه زد و آن را خرد کرد و هر چه روغن در آن بود، بر زمین ریخت و قطره‌های ریز و درشت روغن از سر و صورتش سرازیر شد!» (باب زاهد و راسو)

برخی افراد، پیش از به دست آوردن مال یا سودی که انتظارش را دارند، از سر ذوق و شوق، مشغول خیال‌­پردازی می‌­شوند و به قدری از حقیقت فاصله می‌گیرند که نه تنها به خواسته‌هایشان نمی‌­رسند، بلکه اصل سرمایه‌شان را هم از دست می‌­دهند. واقع‌نگری و تسلط بر احساسات و هیجانات، مایۀ حفظ مال و مصونیت از خطاهای جبران‌ناپذیر است.

بزرگان گفته‌­اند: «چند چیز پایدار نیستند و برای کسی باقی نمی‌­ماند: اول، سایۀ ابر؛ دوم، دوستی با جاهلان؛ سوم، عشق‌ورزی به زنان؛ چهارم، تعریف و تمجید بی‌دلیل از کسی و پنجم، مال و ثروت بسیاری که بی‌حساب و کتاب باشد. سزاوار نیست که انسان دانا از زیاد بودن مالش خوشحال باشد یا از کمی آن اندوهگین شود.» 

در جای دیگری که میمونی با لاک‌­پشتی طرح دوستی ریخته‌­اند، یکی، دیگری را این‌­گونه پند می‌­دهد: «خردمند که مراقب سود و ضررش است، به چیزی که پایدار نیست، دل نمی‌بندد و به کارهایی که نفع­‌شان ناپایدار است روی نمی‌­آورد. مال هم اگر در راه درستش مصرف نشود و صاحبش را بهره­‌مند نکند، هیچ فایده­‌ای نخواهد داشت؛ چون مال، تنها تا لب گور شخص را همراهی می­­‌کند. پس از مرگ، مال باقی می­‌ماند تا سگ­‌های درنده (برخی از ورثه) به جانش ­افتند و دهان­‌شان بسته شود. رسم روزگار هم این است که نشاط جوانی را به رنج پیری یا روز توانگری را به شب درویشی تبدیل ­کند.» (باب کبوتر و زاغ و موش و باخه و آهو)

هشتگ‌های مرتبط


نظر خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی